-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1384 00:22
اگه تو خدای ظلمتم باشی تا ابد تنها مریدت میمونم اگه تو قاصد مرگمم باشی اشهد و با لب خندون میخونم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 خردادماه سال 1384 00:52
دست کدوم غزل بدم نبض دل غمینمو پشت کدوم بهونه باز پنهون کنم هق هقمو گریه نمی کنم نرو آه نمی کشم بشین حرف نمی زنم بمون بغض نمی کنم ببین
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 00:54
کاش یک شب می شنیدم بوی آغوش تورا***خوابگاه ز سینه میکردم بر و دوش تورا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 خردادماه سال 1384 23:17
تا کی در انتظار قیامت توان نشست****بر خیز تا هزار قیامت به با کنیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 00:14
گفتی شتاب رفتن من از برای توست آهسته تر برو که دلم زیر پای توست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 00:10
خیال تو چو باران دلپذیر است شکفتن در هوایت بی نظیر است از این پس در غروب ساکت شهر دل من بی حضورت گوشه گیر است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 00:04
چو دردی بر سر درد آفریدند به درمان دلم صبر آفریدند اگر گل را به زیبایی کشیدند کنارش خار را هم آفریدند کجا رفتند آن عاشق پرستان؟ که روزی تیغ صرصر آفریدند پریشان می شوم در یاد رویت مرا شیدای شب گرد آفریدند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 00:03
من به چشم سیهت دوست گرفتار شدم بوسه بر خاک زدم از همه بی زار شدم راه میخانه به رویم چو ببستند دیدند یک نفس رفتم و این بارزدیوار شدم عاقبت کوزه ی می دست من مست افتاد بوالعجب بین که در آن حال مددکار شدم چون که بیدار شدم حمدوثنایت گفتم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ ازمسجد وبتخانه و میخانه شدم من به خال لبت ای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 00:01
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 23:53
من ایـســــــتاده ام این گوشه ی جهان بی تو تو در کجای جــــهــــانـــی که مال من باشی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1384 23:51
ای دوست چشم بگشا که جلوه دلدار به تجلیست از در و دیوار- تاسر به پای آن بت رعنا گذاشتی***پا برفراز طارم اعلا گذاشتی شب رفت و شکوه های دلم نا شنیده ماند***این آرزو به وعده فردا گذاشتی بر آستان اهل نظر جا گرفته ای *** تا دست رد به سینه دنیا گذاشتی جز خار خار عشق که در دل خریده است ***هر گل که داشت خار تمنا گذاشتی دیشب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1384 00:16
از من بگریزید که می خورده ام امروز با من منشینید که دیوانه ام امشب ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد ای بی خبر از گریه ی مستانه ام امشب یک جرعه ی آن مست کند هر دو جهان را چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1384 00:11
دانی که چیست حاصل انجام عاشقی =جانانه را ببینی و جان را فدا کنی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1384 00:08
تا کی در انتظار قیامت توان نشست===برخیزتاهزار قیامت به با کنیم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 خردادماه سال 1384 00:37
من تنها به دلیل تنهاییم می نویسم تو نیز اینچنین
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 خردادماه سال 1384 00:35
خسته از بی تفاوتی زمان از خود می گویم از سکوت از ترانه ...............از دلم دل خوش به امید شبهای تارم بودم که نا گهان صدای عطشناک باران پاییزی سکوت شبهایم را شکست به پایان برد آرزوهای بی کسیم را من را آشنا با آشناترین غم دنیا گذارد آری امروز ایستاده و به خود مینگرم که چگونه فردایم را به مُزد هیچ به باد سپرده ام واینک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 00:18
غروب ، قلبِ افق خون و شکِّ مرگِ زمان چه بی اراده هراسی ، که ریخت در دلِمان و گاه گاه ، کلاغی که نعره سر می داد و بی گمان، همه مدهوش سِحر باد خزان نسیم ، حرف غریبی به کوچه ها می گفت خبر،زحمله ی شب بود سمت شهر کوچکِمان و آسمان ، همه تیره ، سیاه ، مشکی پوش ز فتح قلعه ی شهر و، ز سوگِ مرگِ یَلان ولی عجیب،که درشب ،چه خوب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 00:49
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 00:39
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل ایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهی گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید مرا تا پای میپوید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 00:38
تو را سریست که با ما فرو نمیآید کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید گمان برند که در عودسوز سینه من چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست بشیر بود مگر شور عشق سعدی را مرا دلی که صبوری از او...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 01:01
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی من رمیده دل آن به که در سماع نیایم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن به راه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 00:59
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل ایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهی گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید مرا تا پای میپوید...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 00:58
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود من از این دلق مرقع به درآیم روزی همه را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 00:56
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ گر برود جان ما در طلب وصل دوست دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان مایه پرهیزگار قوت صبرست و عقل دلشده پای بند گردن جان در کمند مالک ملک وجود حاکم رد و قبول تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 01:05
بی دل وخسته در این شهرم و دلداری نیست----غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست شب به بالین من خسته بغیر از غم دوست-------- زآشنایان کهن یارو برستاری نیست یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل----به کلافی بفروشیم و خریداری نیست فکر بهبود خود ای دل بکن زجای دگر---که در این شهر طبیب دل بیماری نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 00:54
تا به جفایت خوشم ترک جفا کرده ای----این روش تازه را تازه بنا کرده ای