زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در قاصله رخوتناک دو هم آغوشی . یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر می دارد و به رهگذری دیگر با لبخندی بی معنی می گوید "صبح بخیر" زندگی شاید آن لحظه مسدودی ست که نگاه من ؛ در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت آه ... سهم من این است سهم من این است سهم من ؛ آسمانی ست که آویختن پرده ای ؛ آن را از من می گیرد | |