تا زیادم برده ای از یاد عالم رفته ام *** هیچ کس جز غم نمی برسد فراموش تو را
از من بگریزید که می خورده ام امروز ****با من منشینید که دیوانه ام امشبترسم که سیل کوی تو را بگیرد ****ای بی خبر از گریه مستانه ام امشب
بچه که بودم
اتاقی پر از ابر داشتم
انگشت های مادربزرگ
جعبه مهربان مدادرنگی بود
چیزی شبیه رنگین کمان چشمهایم را نقاشی می کرد