شعر و اشک

نیست در کس جرم و وقت طرب می گذرد

شعر و اشک

نیست در کس جرم و وقت طرب می گذرد

زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ،
در قاصله رخوتناک دو هم آغوشی .

یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر می دارد و به رهگذری دیگر
با لبخندی بی معنی می گوید
"صبح بخیر"

زندگی شاید آن لحظه مسدودی ست
که نگاه من ؛ در نی نی چشمان تو
خود را ویران می سازد

و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه
و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

آه ...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من ؛ آسمانی ست که آویختن پرده ای ؛
آن را از من می گیرد
نظرات 4 + ارسال نظر
سفر کرده شنبه 12 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:16 ب.ظ http://safarkarde.blogsky.com

آسمان را بی پرده هم از خود گرفتم .....
خاک یک عالم بر سر من شد و دیگر نمیدانم
زیباستی عزیز

فراری چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:17 ق.ظ

خیلی زیبا بود
زندگی همین دم است که شاید بازدمی در آن نباشد
................................

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:14 ق.ظ http://bood.blogsky.com

ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
کاش می شد بگشایی سر صحبت با من
هیچ کس نیست که تقسیم کند در اینجا
درد بی برگی و تنهایی و غربت با من
خواستم پر زنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من
از خروشانی امواج نگاهت ، دیریست
باد نگشوده لبش را به حکایت با من
بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من
گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمان تو تا روز قیامت با من

امید جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 ق.ظ http://whitrose.blogsky.com/

سلام دوست من.
من ازاین شعرخیلی خوشم میاد.تا حالا ازهرکی پرسیدم نمیدونسته شاعرش کیه.
اگه میدونی ولطف کنی بهم بگی یه دنیا ممنون میشم.
حتما به وبلاگ ناقابل ما هم سربزن.قربان شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد